۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه


شايد كاريكلماتور

ــ چه ديار اسرار آميزي است ديار اشك !
ــ گلها با يك رديف از ميان گلبرگ از ميان علفها پيدايشان مي شود و مي آيند ...
ــ من و آفتاب تو يك لحظه به دنيا آمديم
ــ من از ببرها هيچ ترسي ندارم ، اما از جريان هوا وحشت دارم
ــ گلها پُرند از تضادها ....
ــ گلها همگي خودپسند هستند .
ــ فدرت بايد پيش از هر چيز يه عقل متكي باشد .
ــ خودپسندان چيزي جز ستايش خودشان را نمي شنوند .
ــ محاكمه كردن خود ، از محاكمه كردن ديگران مشكل تر است .
” آنتوان دو سنت اگزوپري Antoine de Saint Exupery شازده كوكوچولو ”

۱۳۸۱ اردیبهشت ۷, شنبه

كاريكلماتور شماره 24

ــ ماهي در آب هم به اندازه گلي كه در بستر خشك رودخانه مي رويد ، احساس تشنگي مي كند .
ــ گربه پر توقع انتظار دارد موش به خودش سوس گوجه فرنگي بزند .
ــ پيري بلند پروازي هاي ايام جواني را به خاك مي سپارد .
ــ پوست موز انتقام لگد مال شدنش را از طرف مي گيرد .
ــ ماهي از عرض رودخانه به دريا نمي رسد .
”پرويز شاپور”

ــ انسان هنگامي راه و رسم زندگي كردن را ياد مي گيرد كه در جاده عمر ، به آخر خط رسيده ...
ــ يكرنگ تر از تخم مرغ نديدم ، آنهم شكست و دورنگي اش پيدا شد !!
ــ هر سلام سرآغاز دردناك يك خداحافظي است .
”شيندخت”

۱۳۸۱ اردیبهشت ۲, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 23

ــ هزار دستان براي شكوفه ها آنچنان نغمه سرائي مي كند كه از شنيدنش سير نمي شوند .
ــ بهار صورتش را در چشمه اي كه از دانه هاي شبنم سرچشمه مي گيرد مي شويد .
ــ براي اينكه پشه ها كاملا” نااميد نشوند دستم را از پشه بند بيرون مي گذارم .
ــ قطره باراني كه سنگ كليه دارد از بقيه پيشي مي گيرد .
ــ به حال فريادي اشك مي ريزم كه تارهاي صوتي اش را از دست داده است .
”پرويز شاپور”

ــ داشتن كه هنر نيست ، اگر معرفت درست خرج كردنش را پيدا كرديد درست است .
ــ سوال اينجاست كه چرا همه دنبال جوابيم ....؟
ــ كار كردن شغل نيست ، زندگي است .
ــ معمولا” آدمهاي بي مخ خودشان سوت مي كشند .
ــ بعضي ها آتش را روشن مي كنند و بعضي به آتش مي كشند .
”حميد شاد”

ــ آدم خودخواه كسي است كه مي خواهد خورشيد را در چراغ قوه اش جا دهد .
ــ آدم كوتاه فكر خيال مي كند با سوسوي شمع مي تواند روي خورشيد را كم كند .
ــ آدم خسيس سعي مي كند يكي در ميان نفس بكشد .
”پونه بريراني”

..

۱۳۸۱ فروردین ۲۸, چهارشنبه

كاريكلماتور شماره 22

ــ عاشق گل قالي هستم كه خارش تا بحال دست و پاي هيچ بنده خداي را مجروح نكرده است .
ــ قطرات باران هنگام طلوع خورشيد از مرز شب و روز مگذرند .
ــ خورشيد هنگام طلوع راهي به روشني روز پيش پاي بندگان خدا مي گذارد .
ــ گرسنگي ، گربه را مثل مجسمه براي گرفتن ماهي لب حوض مي نشاند .
ــ باغبان وصيت كرد كه كفنش را گلدوزي كنند .
”پرويز شاپور”

ــ مادر بزرگ و عصايش با هم پير مي شوند ، هر چه مادر بزرگ خميده تر مي شود عصايش هم كوتاهتر مي شود .
ــ سن درخت را از روي حلقه هاي مقطعش مي شمرند و سن آدم را از روي تعداد خطوط پيشاني اش .
ــ آنقدر بهش گفتند الهي پير شوي كه بيچاره در جواني دچار پيري زودرس شد .
”پونه بريراني”

ــ بعضي ها انتظار دارند به همان راحتي كه ماهي مي گيرند ، شاه ماهي صيد كنند .
ــ عشق درست مثل يك ساختمان بزرگ است كه يك روزه ساخته نمي شود .
ــ هيچكس براي مرگ گريه گريه نميكند .
”سحر اشرافي”

.

۱۳۸۱ فروردین ۲۵, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 21

ــ قبل از خودكشي در برابر آينه قاتل و مقتول را به همنشان مي دهم .
ــ ضربان قلب چهار نژاد به يك زبان تبعيض نژادي را محكوم مي كند .
ــ شكارچي ناشكيباتر از قوه ء جاذبه زمين انتظار سقوط پرنده را مي كشد .
ــ براي اينكه زحمت به دوش كشيدن جسدم را به بازماندگانم ندهم در آستانه در خروجي زندگي جسدم را جا نمي گذارم .
ــ حاصل جمع ستارگان چشم خورشيد را مي زند .
ــ عمر ماهي صرف آبتني مي شود .
ــ خورشيد مچ شب را به روشني روز باز مي كند .
”پرويز شاپور”

ــ شما را نمي دانم ولي آدمهاي دم كلفت با دمشان گردو مي شكنند .
ــ حقيقت طشتي است كه بالاخره از بام خواهد افتاد .
ــ آنهاي كه خرشان نمي رود ، پالانشان كج است .
ــ اگر خرتان نمي رود ، اسبتان را زين كنيد .
ــ اين حرفها براي اين است كه نشان دهم حرف مردم تمامي ندارد .
”حميد شاد”

ــ درست است كه تمام دانشمندان از مردان بوده اند ، ولي مردان ! اين نكته را از زنان مخفي كرده اند كه تمامي جنايتكاران معروف عالم هم مرد بوده اند .
ــ وقتي بمب اتمي هيروشيما انداخته شد ، پشه هاي ژاپني از قدرت حشره كش هاي جديد آدمها حيرت زده بودند .
”علي مدني”

.

۱۳۸۱ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

كاريكلماتور شماره 20

ــ زنبور عسلي كه شيرهء گل قالي را بمكد دست خالي به كندو باز مي گردد .
ــ آينه شكسته حاصل جمع خودبيني ها را در سطل زباله مي ريزد .
ــ گرسنگي ، سالن سخنراني دهان را تبديل به سالن غذا خوري مي كند .
ــ در سپيده دم ، باد نوزيده چراغ ستارگان را خاموش مي كند .
ــ دريا به بستر خشك رودخانه خوش آمد هم نمي گويد .
”پرويز شاپور”

ــ بعضي ها ، ”يكه” مي خورند و بعضي تنها تنها ...
ــ هيچكس كاري از دستش برنمي آيد بجز دروازه بان
ــ بعضي ها ، خودشان را به آن راه مي زنند و بعضي به كوچه علي چپ
ــ مهم با قفس ماندن است ، نه در قفس ماندن ....
ــ تمام شد و رفت ، عمرو زندگي با هم
”حميد شاد”

ــ من دروغ مي گويم ، مردم را بيچاره ميكنم ، و بالاخره آدم ميكشم ، پس هستم .
ــ يا همه شكست بخورند ، يا فقط من پيروز شوم ، اين حالت مطلوب است .
ــ آينه ، تلويزيوني است كه از خودت فيلم گرفته است .
”علي مدني”

..

۱۳۸۱ فروردین ۱۷, شنبه

كاريكلماتور شماره 19

ــ عمر قورباغه اي كه در خشكسالي سپري بشود عملا” نمي تواند از ذوحياتين بودنش استفاده كند .
ــ شب هنگام براي اينكه باغچه را از نور سيراب كنم سر آبپاش را به چراغ قوه زدم .
ــ دكتر معالجم يك جلسه را صرف صحبت كردن با عزرائيل و منصرف كردنش از گرفتن جانم نمود .
ــ براي اينكه عريان بودنش را جبران كنم به نگاهم لباس پوشاندم .
ــ به قدري سايه ام پرت است كه سر در پي شخص ديگري نهاد .
ــ لوكوموتيو وجودم واگنهاي بي شمار غصه را دنبال ميكشد .
ــ عنكبوت بدبين با تار خودش هم ته چاه نمي رود .
ــ تا از عزرائيل دستمزد نگيرم ، خودكشي نميكنم .
”پرويز شاپور”

ــ گيرم كه اين وصله ها به شما نچسبد ، با انگي كه به تو خواهند زد چه خواهي كرد .
ــ يكي مي گفت : اگر زندگيتان ادامه يافت بگذاريد پاي خوش شانسي ....
ــ بعضي ها ، گرفتاريهايشان خود ساخته است و بعضي پيش ساخته .
ــ بالاخره يك راهي وجود دارد ، به بيراهه رفتن راهش نيست ...
ــ قشنگ ترين قصه زندگي عشق است .
ــ اكثرا” اعتقاد دارند ولي معتقد نيستند .
”حميد شاد”