۱۳۸۱ شهریور ۴, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 85

ــ لحظات گذران عمر مجهول تاريخ فوت را تا واپسين دم به هم پاس مي دهند .
ــ وصيت كردم گلي را كه بر مزارم مي رويد در فصل زمستان در گلخانه بگذارند .
ــ هر لحظه بيشتر در باتلاق عمر گذشته ام فرو مي روم.
ــ قرون گذشته لبريز از عمرهاي سپري شده است .
ــ خورشيد در حاصل جمع روزها محبوس است .
ــ نجار تازه كار با چوب خاك اره مي سازد .
پرويز شاپور

۱۳۸۱ شهریور ۲, شنبه

كاريكلماتور شماره 84

ــ تشنه تر از آن هستم كه پس از سيراب كردن گلها آب بنوشم .
ــ در آستانه در خروجي زندگي با شليك آخرين ضربه فلبم از پا در مي آيم .
ــ وقتي اشك در چشمم حلقه مي زند ، شكوفه شاداب بهاري را گل پژمرده مي بينم .
ــ شب براي اينكه هنگام طلوع خورشيد در روشنائي سرنگون نشود پا به فرار مي گذارد .
”پرويز شاپور”

۱۳۸۱ مرداد ۲۸, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 83

ــ آنقدر كم غذا مي خورد كه انگل ها از دستش شكايت كردند.
ــ آنقدر دگرانديش بود كه مغزش افكار خودي را نابود مي كرد.
ــ آنقدر دل همه را مي سوزاند كه آتش نشاني از دستش شكايت كرد.
ــ آنقدر ميهمان نواز بود كه اجازه ورود همه انگلها را به بدنش صادر كرده بود.
ــ بخاطر احترام مجبور به كلاهبرداري شدم.
گل محمدي

۱۳۸۱ مرداد ۲۷, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 82

ــ در عصر کامپيوتر به جاي " قسم به قلم و ..." بايد گفت " قسم به کيبورد و مطالبي که در مونيتور نوشته مي شود !
ــ هر گاه احساس خود بزرگ بيني مي کرد با ذره بين به آينه نگاه مي کرد .
ــ شب در عزاي غروب خورشيد سياه پوش است .
ــ وقتي ساية گربه توي حوض روي ماهي کوچولو مي افتد به ماهي احساس گربه ماهي بودن دست مي دهد .
ــ زندگي قطاري را مي ماند که گاه از کوير مي گذرد وگاهي از ساحل دريا و مناطق زيبا !
ــ براي اينکه خودش را گم نکند هميشه کارت شناسايي همراه دارد .
ــ گاهي يک لبخند ساده آسانتر از مواد منفجره قلبي را ويران مي کند
شيندخت

۱۳۸۱ مرداد ۲۶, شنبه

كاريكلماتور شماره 81

ــ قوهء جاذبه زمين با سرعت همسفر پرنده تير خورده مي شود .
ــ قوهء جاذبه زمين انتظار سقوط بلند پروازي ها را مي كشد .
ــ قوه جاذبه زمين با سرعت سقوط ، سر در پي ميوه رسيده مي گذارد .
ــ وقتي پائيز از درخت بالا مي رود بهار از اين شاخه به آن شاخه مي پرد .
ــ پرنده در واپسين دم حيات زمستان ، روي درخت عريان با شكوفه بهاري وعدهء ديدار دارد .
پرويز شاپور

۱۳۸۱ مرداد ۲۳, چهارشنبه

كاريكلماتور شماره 80

ــ آدم بي اراده كشيدن خجالت را هم نمي تواند ترك كند.
ــ ريلهاي راه آهن به هم نمي رسند ولي ديگران را به هم مي رسانند.
ــ زندگي در جشن تولد مرگ شركت نمي كند.
ــ يك عمر منتظر تولد مرگم مي مانم.
ــ نظامي ها وقت رفتن هم سلام مي دهند.
ــ سر همه پادشاهان كلاه گذاشته اند.
مجتبي گل محمدي

۱۳۸۱ مرداد ۱۶, چهارشنبه

كاريكلماتور شماره 79

ــ باغبان همزمان با شنيدن صداي پاي بهار در گلستان را مي گشايد .
ــ باران وقتي از مقابل پرچم رنگين كمان مي گذرد سرود آسماني سر مي دهد .
ــ پروانه طوري روي گل مي نشيند كه بتواند تصويرش را در شبنم ببيند .
ــ پائيز به اندازه اي به گلستان نزديك شده كه اشك در چشم بهار حلقه زده است .
ــ سخنران از صداي كف زدن شنوندگان از خواب پريد .
”پرويز شاپور”



كاريكلماتور شماره 78

ــ مرگ و زندگي دو طرف يك سكه اند .
ــ تصوير آخرت نقش آينه شكسته مي شود .
ــ آينه خيلي زود تصوير را از ياد مي برد .
ــ وقتي پاهايم اختلاف عقيده پيدا ميكنند ، بر سر دو راهي نامرئي قرار مي گيريم .
ــ باغبان با عاطفه اي ، كه نمي خواست با درخت خشك قطع رابطه كند نجار شد .
”پرويز شاپور”
كاريكلماتور شماره 77

ــ برای اينکه در دريای چشمهايش غرق نشوم هميشه عينک دودی می زد !
ــ به خاطر پوست شيری رنگ و چشمهای عسليش و لبخند شيرينش , صورنش را با ميز صبحانه عوضی می گرفتند .
ــ برای اينکه کاه را يونجه ببيند هميشه عينک سبز می زد !
ــ کار دنيا چو شيشه ساعت , ساعتی زير و ساعتی زبر است .
”شيندخت”

كاريكلماتور شماره 76

ــ وقتي پرونده هاي عزراييل قاطي مي شود افراد بي گناه كشته مي شوند.
ــ زندانيان لحظات زندگيشان را در سلول زندان حبس مي كنند.
ــ وقتي فرياد ساكت مي شود سكوت فرياد مي زند.
ــ آينه ها با يك نگاه توليد مثل مي كنند.
ــ روشنفكران فقط روزها فكر مي كنند .
”مجتبي گل محمدي”

كاريكلماتور شماره 75

ــ اگر عمر پروانه باقي باشد باد نوزيده , شمع خاموش مي شود .
ــ دست تقدير تصوير گلي را كه به آب افتاده بود به گيسوان دختر دريا زد .
ــ عاشق قطره باراني هستم كه به گل تشنه اصابت مي كند .
ــ اگر عمر باقي باشد ماهي در بستر خشك رودخانه ذوحياتين مي شود .
ــ عاشق باراني هستم كه بستر خشك رودخانه را سيراب مي كند .
ــ عاشق روزنه اميدم هستم كه به آرزوهاي برباد رفته ام لبخند مي زند .


كاريكلماتور شماره 74

ــ قطره اشكت به قلبم اصابت نمود .
ــ اگر نيوتن بودم قوه جاذبه زمين را در فصل برگريزان كشف مي كردم .
ــ به افتخار هر لحظه زندگي ميلياردها ضريان قلب شليك مي شود .
ــ زنبور عسل تشنه شيره تصوير گلي را كه به آب افتاده است مي مكد .
ــ سنگ قبر آدم تشريفاتي سنگين تر از بار گناهانش است .
”پرويز شاپور”
كاريكلماتور شماره 73

ــ با چوب درختي كه در بهار سبز نشود تابوت مي سازم .
ــ روي بال پرنده براي آسمان نامه فدايت شوم مي نويسم .
ــ قطره باران خسته همسفر آبشار مي شود .
ــ ابر عقيم قطره اشكم را به فرزندي پذيرفت .
ــ قطرات باران خشكسالي را هاشور زدند .
”پرويز شاپور”