۱۳۸۱ دی ۱۰, سه‌شنبه

كاريكلماتور شماره 117

ــ پرواز در بال پرنده محبوس مي پژمرد .
ــ برگ زرد آرامگاه برگ سبز است .
ــ هر برگ زرد پائيز كوچكي است .
ــ به گل پرپر شده تسليت مي گويم .
ــ خواب غفلت احتياج به بستر ندارد .
پرويز شاپور

۱۳۸۱ دی ۸, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 116

ــ ابر به اندازه اي لطيف بود كه باران نباريده در درونش ديده مي شد .
ــ تا آخرين ضربه قلبم را ، در سينه زندگي خالي مي كنم .
ــ شهاب دردل شب فريادي به روشني روز مي كشد .
ــ سكوت گورستان پشتوانه خواب جاودانه است .
ــ ابر ، باران نباريده را بسته يندي مي كند .
ــ زندگي حاصل جمع گذران است .
پرويز شاپور

۱۳۸۱ دی ۷, شنبه

كاريكلماتور شماره 115

ــ هماغوشي ميله هاي قفس ، آزادي پرنده محبوس را در پي دارد .
ــ ميكروب نسبت به تشخيص آزمايشگاه تقاضاي تجديد نظر دارد .
ــ هرگز اختلاف طبقاتي بين مرغ و خروس حل نمي شود .
ــ شيره خام نباتي هنگام بالا رفتن از درخت سقوط كرد .
ــ مغزم درگذشت و افكارم بدون سرپرست ماندند .
ــ بستن دست و پاي عنكبوت احتياج به نخ ندارد .
ــ ردپاي ماهي نقش بر آب است .
پرويز شاپور

۱۳۸۱ دی ۲, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 114

ــ مي گفت فايده پنجره اينست كه اگر از در بيرونت كردند ، از آن مي تواني دوباره داخل شوي .
ــ مرگ مهمانيست كه همه انتظار آمدنش را دارند ولي هيچكس از آمدنش شاد نمي شود .
ــ شب را به انتظار صبح مي كند تا در روشنايي روز پرده ها را بكشد و به خورشيد اجازه ورود ندهد .
ــ هر وقت اشك به ميهماني چشم مي آيد آنرا به زور بيرونش مي كنند و نامش را گريه مي گذارند .
ــ روباه دم بريده شاهدي نيافت تا در دادگاه به نفعش راي دهد .
ــ آنقدر از زندگي سير شده بود كه هيچكس تحمل بوي او را نداشت .
ــ جان آدمها تنها امانتي است كه بد حسابترين آدم ها هم مجبور به برگرداندن آن به صاحبش هستند .
سحر اشرافي
طنزوكاريكاتور

۱۳۸۱ دی ۱, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 113

ــ يكي مي گفت : آنها كه دارند مي ميرند ديگر معلوم نيست چه مرگشان است .
ــ يكي مي گفت : شيريني ديگران به جاي خود ، حلواي شما مزه ديگري دارد .
ــ يكي مي گفت : آرزو دارم پرواز روحم را تا دور دستها به تماشا بنشينم .
ــ يكي مي گفت : مرگ ، مانع كش پيدا كردن زندگي است .
ــ يكي مي گفت حالا كه حريف مرگ نيستي ، زندگي كن ...
ــ يك مي گفت :‌مرگ حايل بين حال و آينده است .
ــ مرگ به رسم يادبود با زندگي عكس گرفت .
حميد شاد
طنزوكاريكاتور

۱۳۸۱ آذر ۲۸, پنجشنبه

كاريكلماتور شماره 112

ــ عجب روزگاري است ، عاشق مي شوي مي گويند ديوانه است . ديوانه مي شوي مي گويند حتما” عاشق شده !
ــ وقتي زنده اي يك نفر هم سراغت را نمي گيرد ، وقتي مردي ، دسته دسته به ملاقات جنازه ات مي آيند !
ــ خواستم خوشبختي را معني كنم ، معناي زندگي يادم رفت . خواستم سختي آنرا تجربه كنم ، زندگي كردن را فراموش كردم !
ــ عجب رسمي است ، همه عمر در انتظار لحظه هاي نابي ، لحظه هاي ناب در فكر دليل !
معصومه طاهري
طنزوكاريكاتور

۱۳۸۱ آذر ۲۶, سه‌شنبه

كاريكلماتور شماره 111

ــ سرنوشت ، گره كوري به رشته عمرم زده كه از ترس گسستن نمي گشايمش .
ــ عاشق آدم پر چانه اي هستم كه با بستن دهانش در بهشت را به رويم مي گشايد .
ــ بستر خشك رودخانه مسير مهاجرت سرچشمه را به دريا نشان مي دهد .
ــ شادابي گلها پس از سيراب شدن بهترين دستمزد باغبان است .
ــ در فاصله بين گامهاي هزار پا سكوتي شنيده نمي شود .
ــ نگاه خشمگين از ديدن لبخند عاجز است .
پرويز شاپور

۱۳۸۱ آذر ۲۵, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 110

ــ مي گفت در زندگي دو چيز را نمي توان علاج كرد : اول مرگ و دومي دل شكسته .
ــ آنقدر خداحافظ گفتن برايش سخت بود كه هميشه مي گفت : خدانگهدار!!
ــ بعضي ها سفر را ، پيمودن جاده مي دانند و بعضي ها رفتن به جايي ديگر !
ــ عقيده داشت هر چيز به يكبار تجربه كردنش مي ارزد ،‌حتي مرگ !
ــ هميشه دست به عصا راه مي رفت تا در زندگي زمين نخورد .
ــ خواب را برخورد حرام كرد تا خواب همسايه را آشفته نكند .
ــ ميگفت : تا فراموش نكرده ام بگويم كه من خيلي فراموشكارم !
ــ آنقدر چشم و گوش بسته بود كه نه مي ديد و نه ميشنيد .!
سحر اشراقي
طنزوكاريكاتور

۱۳۸۱ آذر ۱۷, یکشنبه

كاريفيلماتور شماره 109

ــ هارولويد چون مي دانست كه خيلي زود فراموش مي شود خودش قبل از مرگ خودش به احترام خودش ! با آويزان شدن از عقربه ساعت ،‌چند لحظه زمان را فرمان سكوت داد !
ــ براي تاريكي سينما ، حلقه فيلم حكم حلقه دار را دارد !
ــ اين حقيقت تلخ است كه تلويزيون شيرين است !
ــ از حول فيلم افتاد تو تله ويزيون !
ــ پول و هنر ،‌دوروي يك فيلمند .
انگور عسگري (نشريه طنزوكاريكاتور)

۱۳۸۱ آذر ۱۳, چهارشنبه

كاريكلماتور شماره 108

ــ اي كاش ماهي هم مي توانست مثل قطره باران با آب كنار بيايد .
ــ ماهي كمتر از قطره باران از آب حرف شنوي دارد .
ــ پل در بستر خشك رودخانه از آب نمي گذرد .
ــ آب به خاطر شيري كه چكه مي كند اشك مي ريزد .
ــ عمر صرف به پايان رساندن خودش مي شود .
پرويز شاپور