۱۳۸۱ تیر ۸, شنبه

كاريكلماتور شماره 64

لحظات گذران ، زنگوله قلب را به صدا در مي آورند .
ــ گربه تشنه هم ماهي را از آب بيشتر دوست دارد .
ــ شب به روشني روز غروب مي كند .
ــ گل تشنه بر مزار آب مي رويد .
ــ عمر پائيز صرف پرپر كردن گلها مي شود .
”پرويز شاپور”

.

۱۳۸۱ تیر ۶, پنجشنبه

كاريكلماتور شماره 63

ــ بعضي ها براي سوار شدن كلي پياده مي شوند شما چطور ؟
ــ زنده بودن شرط لازم براي زندگي نيست .
ــ آنكه توي هفت آسمان يك ستاره هم ندارد ، نفس كشيدن از سرش زياد است .
ــ بعضي ها براي پي بردن به عمق فاجعه ، فجايعي را به وجود مي آورند ، شما چطور ؟
ــ همه چيز درست مي شود نادرستي را چه عرض كنم .
ــ در اكثر جوامع براي اينكه از شرت خلاص شوند از خيرت مي گذرند ...
ــ مرگ آزموني است كه اكثرا” آنرا به زيبايي از سر مي گذرانند ...
ــ يكي مي گفت : تجربه چيز خوبيه ، اما حيف كه بكار كسي نمي آد ...
ــ همه حساب پس مي دهند ، من حرفهاي بي حساب ...
”حميد شاد”
نشريه طنز و كاريكاتور


۱۳۸۱ تیر ۴, سه‌شنبه

كاريكلماتور شماره 62

ــ پرنده اي كه در "قفس" به دنيا مي آيد "آزادي" را نمي شناسد.
ــ "زرافه" بين حيوانات جنگل "سرفراز" است.
ــ كسي كه سردر "آخور" ديگران دارد حق "تعليف" نمي پردازد.
ــ "يد واحده" واقعي اين است كه "همه" بفرمان "يك نفر" باشند.
ــ "سه پايه" ترفيع گرفت و "چهارپايه" شد.
ــ مگر ما از "گوسفندان" كمتريم كه فقط به اراده ي "چوپان" خود به هر طرف ميروند؟
ــ "گرگ" هيچگاه گوسفندهاي "خودي" را پاره پاره نميكند.
ــ به حال مردمي غبطه ميخورم كه فقط "يك نفر" براي "همه ي آنها" تصميم ميگيرد و آنها "آسوده خاطر" زندگي ميكنند.


.

۱۳۸۱ تیر ۳, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 61

ــ وقتي به آزادي فكر ميكنم، بي اختيار ميله هاي زندان را در مقابل خود ميبينم.
ــ بالاخره جناح" مقابل" مجبور خواهد شد "همه اش" را به جناح "تماميت خواه" رد كند!
ــ كسي كه هميشه پشت سر "قبله عالم" حركت ميكرد، مفتخر به دريافت لقب "عقب حضور" گرديد.
ــ تازه دامادي كه با "واياگرا" شروع ميكند، عاقب خوشي نخواهد داشت!
ــ "زغال" هيچ رنگي را غير از رنگ "سياه" قبول ندارد
ــ بي تفاوت ها، وارثان حقيقي خدا هستند.
ــ "نيمرو" محجوب ترين غذاهاست.
”قلندر خراساني”



.

۱۳۸۱ تیر ۲, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 60

ــ برگهاى پاييزى رفتگان را سركار مىگذارند.
ــ آدمى كه عاشق تكروى است هميشه چند قدم جلوتر از سايه اش راه مىرود.
ــ وقتى از خودم بالا مىروم فاتح قله ى آرزوهايم مىشوم.
ــ زمستان، مچ سياهىها را، به سفيدى برف باز مىكند.
ــ صميمىترين دوست نيروى جاذبه،فصل پاييز است.
ــ خودكشى قاتل و مقتول را قبل از مرگ به هم معرفى مىكند.
ــ دلم براى ماهى مىسوزد كه عاشق مرغ ماهىخوار مىشود



.

۱۳۸۱ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

كاريكلماتور شماره 59

ــ سقوط از پرواز سرچشمه مي گيرد .
ــ در مغزم دنبال فكر گم شده ام مي گردم .
ــ ‌سكوت عاشق شنيدن است .
ــ‌ چشمت نگاهم را تماشائي مي كند .
ــ عمر خورشيد به روشنايي روز مي گذرد .
”پرويز شاپور”


.

۱۳۸۱ خرداد ۲۶, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 58

ــ هميشه در پشت درهاي بسته مي مانديم و
از سوراخ كليد در بدنبال روزنه اميدي بوديم
اما هيچگاه آزاد نشديم
و سرانجام در پشت همان درهاي بسته جان داديم
اين بود سرنوشت ما ،
آبي دريا قدغن !

ــ اولين پايهء هر ارتباطي اعتماد و اطمينانه! ولي وقتي قانون حاكم نباشه همه چيز قاطي پاتي ميشه و اعتماد از بين ميره .
اژده هاي شكلاتي

ــ ديکتاتوری صالح نمی تواند جامعه را رستگار کند
بامداد

ــ چشم دروغ نميگه حقيقته باورت نميشه .
اوهام

ــ در شهر عشق هيچ کوچه ای بن بست نيست
بابا و دخترش

ــ ولی ما چون برگشتی هستيم ترجيح می ديم همين ور هی باشيم و اينا
پيامبر جديد

.
شايد كاريكلماتور

ــ هر كسي شربت مرگ را خواهد چشيد .
سوره نساء آيه 77

ــ مرگ نخستين دادگر آخرت است .
حضرت علي (ع)

ــ تنها كسي كه همه چيز را برابر ميداند ؛ بزگ و كوچك ، پير و جوان ، قوي و ضعيف مرگ است .
شيخ عطار

ــ به من بگو قبل از آمدن به اين دنيا كجا بودي ، تا بگويم بعد از مرگ كجا ميروي .
شوپنهاور

ــ مردن چيزي نيست زندگي ندانستن زشت ترين چيزهاست .
ويكتور هوكو

ــ حيات بشر چون شبنم است كه از روي برگ گل ميلغزد و مي افتد .
بودا

ــ نزديك ترين چيزها مرگ و دورترين چيزها آرزوست .
سقراط


.

۱۳۸۱ خرداد ۲۵, شنبه

كاريكلماتور شماره 57

ــ چون تاريخ تولد جسم و روحم يكي نيست سالي دو بار برا يخودم جشن تولد مي گيرم .
ــ وقتي به سرگرداني خونم فكر مي كنم ، سرگرداني خودم را از ياد مي برم .
ــ از روزنه اميد گلوله اي به مغزم شليك شد .
ــ در روزنه اميدم اشك مي ريزم .
ــ از ترس زنده ها به عمق قبرم پناه مي برم .
”پرويز شاپور”

.

۱۳۸۱ خرداد ۲۲, چهارشنبه

كاريكلماتور شماره 56

ــ يكي نيست بگويد ، آنها كه از پا در مي آيند ديگر چرا از دست مي روند .
ــ آنها كه براي هر چيزي مي ميرند معلوم نيست براي چي زندگي مي كنند .
ــ زندگي ، سر هم كردن يك داستان است كه با مرگ به پايان مي رسد .
ــ مرگ فكري است كه تا لحظه پايان دست از سرتان بر نمي دارد .
ــ مردن را چه عرض كنم ، كشته شدن جزو سرنوشت نيست .
ــ مرگ چيزي است شبيه زندگي ، همين ....
”حميد شاد”


.

۱۳۸۱ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

كاريكلماتورشماره 55

ــ به خاطر سفيدي چشم سياه پوستان هم كه شده سفيد پوستان بايد با آنها مهربان باشند .
ــ ساعتم كار مي كند ولي چون تارهاي صوتي اش را از دست داده است تيك تاك نمي كند .
ــ موجود گيوتين زده شانس حلق آويز شدن را براي هميشه از دست مي دهد .
ــ چون حوصله پائين آمدن از پلكان را ندارم خودم را از بالاي ساختمان به پائين پرتاب مي كنم .
ــ افكارم را سمپاشي مي كنم .
”پرويز شاپور”



.

۱۳۸۱ خرداد ۲۰, دوشنبه

كاريكلماتورشماره 54

ــ لابد بشري هست كه اينهمه سنگ حقوقش را به سينه مي زنند .
ــ با موانع طرح دوستي بريزيد تا از آن نردباني بسازيد .
ــ آنكه سر است نياز به كله شدن ندارد .
ـ‌ـ حال دنيا به اهل دنيا رفته ....
”حميد شاد”

.
كاريكلماتور شماره 53

سوپرا مونيا بهاراتي شاعر مقدس بزرگ هندو مي گويد :
اي مردم بيائيد يك معبد بسازيم ، همه آنهاي كه پول زيادي دارند كوهي از دلار و طلا بياورند و آنها كه پول كمي دارند ، پول خردشان را بياورند ، و آنهايي كه پول خرد ندارند حداقل كلمات خوب به زبان بياورند . همه نمي توانند صدها يا هزاران دلار بدهند ، ولي حتي اگر نمي توانيد پول خرد هم بدهيد ، ننشينيد و حرفهاي منفي نزنيد ؛ آه ... همه اش بي معناست حتي با مطرح نكردن صحبتهاي منفي ، مي توانيد دين خود را ادا كنيد .

ــ رهايي يعني اسير در دست يار
ــ رهايي يعني ديدن يار در انتهاي افق
ــ رهايي يعني دلتنگي در بين جمع بودن
ــ رهايي يعني نگاه سليمان عشق به موران مجنون زده
ــ‌ رهايي يعني بودن، در عين مردن
ــ‌ رهايي، و چه زيباست آزادي در عين اسيري ....
مسافر جزيره

ــ من مي انديشم پس هستم. ( دكارت )
ــ من عصيان مي كنم پس هستم . ( آلبر كامو)
ــ من احساس مي كنم پس هستم . ( آندره ژيد )
عقل سرخ

ــ آن که بيشتر دوست دارد ضعيف تر است و بيشتر رنج مي برد
لولوي پشت شيشه ها

ــ‌ ديگر پناه پشت كسي نيست
مادر

ــ آتش را بسوختبار سرود و شعر فروزان ميدارند
ياور

ــ تيپ هر كس با كدي هاي كه نشون ميده مشخص ميشه .
شيرين



.

۱۳۸۱ خرداد ۱۹, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 52

ــ اگر زمستان مي دانست درخت غرق شكوفه بهار چقدر زيباست هنگام رفتن پشت سرش را نگاه مي كرد .
ــ هزار دستان روح گل پرپر شده را تا افق دوردست همراهي مي كند .
ــ عمرم صرف معذرت خواهي از گلي شد كه در بهاران پيچيده ام .
ــ پپيچك حق ناشناس دور گردن باغبان مي پيچد .
ــ قفس با در باز سر در پي پرندگان مي گذارد .
ــ نوابغ دو تاريخ تولد دارند .
”پرويز شاپور”


.

۱۳۸۱ خرداد ۱۸, شنبه

كاريكلماتور شماره 51

ــ تا زنده اي كوچك خانداني ، وقتي كه مردي ، بزرگ خاندان مي شوي .
ــ گاهي من پشت به سايه ام مي كنم و گاهي اون پشت به من .
ــ شب من ، مثل پاگون سر دوشي ام ، بي ستاره است !
ــ‌ از ترس شب است كه خورشيد آفتابي نمي شود .
ــ‌ جواني ام را ، براي روزهاي پيري ذخيره مي كنم .
ــ ‌مشترك مورد نظر مشكوك است .
ــ آهنگ شب تار من بي صداست .
”سيد يوسف موسوي”



نشريه طنز و كاريكاتور

۱۳۸۱ خرداد ۱۶, پنجشنبه

كاريكلماتور شماره 50

ــ در باغ مخفی خود در جستجوی گلی بی عيب هستم .
ــ‌ آهنگ ها تنهايی را تسکين می دهند ولی تسکين تنهايی، تسکين درد نيست
ــ‌ در کنار بيگانه ها زيستن در ميان بی رنگی و صدا زيستن است .
ــ‌ سکوت اثبات تهی بودن نمی کند .
”جاوا ، موسيقي ، سينما و عكاسي”

ــ هيچ آرماني نهايي و غايي نيست و اين بزرگترين مبارزه زند گي است .
ــ بعضي از ادمها جور ديگري احساس مي کنند طور ديگري مي فهمند .
ــ سبز تويي که سبز مي خواهمت .
”دختر كولي”

ــ خورشيد پساله كوله بارش را بر مي چيد و پلكهاي خسته اش فرو ميافتاد .
ــ اگر آفتابت را بشناسي، آفتابگردانهاي قلبت هميشه رو به او خواهند داشت حتي اگر از كوچه باغ فراموشي گذر كني .
ــ آنچه از درون سر بر ميآورد اجتناب ناپذير است ، هماني ست كه از تو ميرويد بي خاك و آب و دانه كه تو خود ذات رويشي.
”در كوچه باغ فراموشي”

ــ سكوت در نگفتنش انسان را متضرر مي كند.
”دلتنگي هاي مجنون”

ــ هيچ چيز اون جوری نيست که تو می بينی .
”زنان ايران”

ــ من ميانديشم پس من وجود دارم .
”سگال”

ــ انسانها قبل از اينکه خوب يا بد باشند متفاوتند
”شرقي”


.



كاريكلماتور شماره 49

ــ در راه ،‌ ديدن چراغ يك كلبه كوچك رسيدن را نويد مي دهد .
ــ‌ در تابستان ، يك درخت سايه مي اندازد بر داغي تن خيابان.
ــ سايه همچنان گسترده ست، بر روي هستيم .
ــ خانه اي مي خواهم كه پنجره هايش به سوي فردا باز شود .
ــ هميشه در تاريكي شب به فردا، به سپيده ي فردا انديشيده ام .
ــ هميشه با خستگي اي باور نكردني هر يك تيك سرگردان را را به يك تاك سر به هوا چسبانيده ام تا شب بگذرد .
ليلاي ليلي



.

۱۳۸۱ خرداد ۱۳, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 48

ــ نمك نشناس ترين افراد كساني هستند كه دوره آلي شيمي را نديده اند .
ــ بعضي ها خط تان را نمي خوانند و بعضي دورتان را خط كشيده اند .
ــ اكثرا” كاري به ‹ كار › شما ندارند ، به بيكاريتان چه عرض كنم .
ــ حقيقت هرچه باشد ، واقعيت چيز ديگري است .
”حميد شاد”




نشريه طنز و كاريكاتور
كاريكلماتور شماره 47

ــ از بخت ياری ماست شايد آنچه که می خواهيم يا بدست نمی آيد يا از دست می گريزد .
ــ گاه آنکه ما را به حقيقت می رساند خود از آن عاريست .
ــ عشق نيازمند رهايی است نه تصاحب .
ــ در راه خويش ايثار بايد نه انجام وظيفه .
ــ دلم برای خودم کلی تنگ شده .
”اوهام”



.
كاريكلماتور شماره 46

طرد كفر و ننگ ايمانم، نمي دانم چه ام
بت پرستم، نامسلمانم، نمي دانم چه ام
گاه تلخم، گاه شيرين، گه جماد و گه نبات
گاه حيوانم، گه انسانم، نمي دانم چه ام
گاه ديوم، گاه دد، گه آدمم، گاهي ملك
در وجود خويش حيرانم، نمي دانم چه ام
ــ راستي چطور شد كه بلبل عاشق گل شد؟
”ادبيات فارسي”

ــ دوست كسيه كه آدم از كنارش مثله غريبه رد نميشه .
ــ دوستي يه قرارداد نوشته نشده بين آدماس به قيمت محبت و مدت بينهايت .
ــ بي تفاوتي در قبال محبت بدترين بي احترامي به آدماس .
”اكشن”

ــ در نوشته هاي هيچ كس به غير از تو نشاني از من نيست .
ــ بدترين چيز اينكه كه اسير روزمرگي بشي ، حتي اگه بهار باشه .
”المادريس”

ــ كتاب سفره گسترده‏اى مى‏ماند كه دهها اغذيه و اشربه مطبوع در آن نهاده شده .
ــ «اجازه دادن»، اصولا كار پيچيده اي است .
ــ زندگی "هندسهُ" ساده ويکسان نفسهاست .
ــ زندگی "ضرب" زمين در ضربان دل ما .
ــ زندگی "مجذور" آينه است .
”ايران دوستان”ــ

ــ گو نام ما زياد به عمدا چه مي بري ، خود آيد آن كه ياد نيايد ز نام ما
ــ در غنچه اي هنوز و هزارت رقيب هست
”پردگان”

ــ در غم اين نباش كه هر قدم كه تو بر ميداري به كجا ترا هدايت ميكنه ، فقط كسي كه دورنگري ميكنه راه اش رو پيدا ميكنه
ــ از تجربه روز به روز روزها براي هم بگويم و فاصله ها را در هم بشكنيم و فرزند زمان خويشتن بباشيم .
”پرواز”

ــ

۱۳۸۱ خرداد ۱۱, شنبه

كاريكلماتور شماره 45

ــ نجاري رو دوس دارم كه از ميز و صندلي چوبي درخت بسازه .
ــ هر درخت پير ميتونه يه صندلي جوون باشه .
ــ فرياد خورشيد در دل شب به نجواي ستارگان تبديل ميشه .
ــ سكوت فقط از خودش حرف شنوي داره .
ــ شب رو به اندازه خواب و روز را به اندازه بيداري دوس دارم .
ــ حاصل جمع شبها هم نمي تونه دامن خورشيد و لكه دار كنه .
ــ لحظه حال مرز بين گذشته و آيندس .
ــ پرنده تيرخورده و مرگ در آغوش هم جون دادن .
ــ عمر هزينه سفر زندگي رو ميده .
ــ مرگ در واپسين دم حيات متولد ميشه .
ــ مرگ و زندگي با هم گورستان و آباد ميكنن .
ــ گل پاييزي بر مزار بهار پرپر ميشه .
ــ وقتي بين پاهام اختلاف پيش بياد سر دو راهي ميمونم .
ــ خدا نكنه پاهام با هم دعواشون بشه .
شرمنده اگه بينمك بود ، ديروز رفتم پيش متخصص بينمكي گفت اميدي نيست .
”جفنگ”




كاريكلماتور شماره 44

ــ عادت و دقت باهم بدن ، اگر يکی بياد تو ، اون يکی ميره بيرون .
ــ انسان در هر کاری که عادت داره ، دقت نداره .
ــ زور مال کسانيست که منطق ندارند .
ــ چرا مردم هر کاری رو میتونن بکنن ولی من نه؟
”افاضات حاج آقا”

ــ ضربان قلب براي رسيدن به مقصد توقف رو جايز نمي دونه .
ــ دونه هاي گندم عشق آسموني پرنده رو به زمين مي رسونه .
ــ تير به پرنده ميخوره و سقوط به پرواز
”جفنگ”

ــ سكوت سرشار از ناگفته هاست .
”افكار آزاد”




.