كاريكلماتور شماره 145
ــ گربه بهداشتي بعد از گرفتن موش ، بدقت دنبال تاريخ مصرفش مي گردد .
ــ براي خون گريه كردن بر مشكلات ، چشمم را به قلبم پيوند مي زنم .
ــ زندگي درياست و مرگ ساحل ، هيچ دريايي هم بدون ساحل نيست .
ــ موقع نفس كشيدن ، ريه ام جلوي بيني ام دستمال مي گيرد .
ــ در هواي باراني ناودان ها آواز دسته جمعي مي خوانند .
ــ جايي كه پاي عشق در ميان باشد ، پاي عقل مي لنگد .
ــ تا چشمم به عزرائيل افتاد ،خودم را به مردن زدم .
ــ ساعتم تا پيژامه نپوشيد ، نمي خوابد .
به یاد پرویز شاپور مبتکر کاریکلماتور ، تصویرگر موش ، گربه ، ماهی ، سنجاق قفلی ، چوب رختی و ...
۱۳۸۲ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه
۱۳۸۲ اردیبهشت ۷, یکشنبه
كاريكلماتور 144
ــ به علت كور شدن چشم حسودان ، روز جهاني نابينايان از يك روز به دو روز افزايش پيدا كرد .
ــ يكي از گلهاي باغچه به اتهام زيبايي به گلدان پشت پنجره تبعيد شد .
ــ در گورستان عشقت ، مرده شوري مي كنم .
ــ اگر عسل مي خواهيد ، به كندو لقد نزنيد .
ــ آنقدر گرم صحبت بود كه ذوب شد .
ــ خشن ترين سلاح سرد طعنه است .
ــ به علت كور شدن چشم حسودان ، روز جهاني نابينايان از يك روز به دو روز افزايش پيدا كرد .
ــ يكي از گلهاي باغچه به اتهام زيبايي به گلدان پشت پنجره تبعيد شد .
ــ در گورستان عشقت ، مرده شوري مي كنم .
ــ اگر عسل مي خواهيد ، به كندو لقد نزنيد .
ــ آنقدر گرم صحبت بود كه ذوب شد .
ــ خشن ترين سلاح سرد طعنه است .
۱۳۸۲ اردیبهشت ۲, سهشنبه
۱۳۸۲ فروردین ۳۱, یکشنبه
كاريكلماتور شماره 142
ــ هميشه می گفت تو در قلب من جا داری، وقتی او را با ديگری ديدم فهميدم در کنارش بودن بهتر از در قلبش بودن است!
ــ عشق و آفتاب مانند هم هستند هر دو غروب می کنند، ولی غروب آفتاب زيبا و غروب عشق غم انگيز است.
ــ عشق های امروزی مثل چراغهای نئون می مانند، رنگارنگ و زيبا ولی کم نور!
ــ باغبان برای اينکه بهار را در گلخانه حس کند گل هميشه بهار در آنجا کاشت.
ــ برای اينکه دروغش از نگاهش خوانده نشود با نگاه به زير حرف می زد!
ــ ابر غمگين باران و ابر خشمگين تگرگ فرو می ريزد!
ــ تلخی حرفش را با لبخندی شيرين جبران می کرد.
ــ هر وقت تنها می شد به ميهمانی خيالش می رفت .
ــ در قلب انسان سنگدل بايد عشق را حک کرد!
ــ با گرمی نگاهش يخ لبخندم را ذوب کرد.
ــ گلهای باغ با آواز باد بهاری می رقصند.
شيندخت
ــ هميشه می گفت تو در قلب من جا داری، وقتی او را با ديگری ديدم فهميدم در کنارش بودن بهتر از در قلبش بودن است!
ــ عشق و آفتاب مانند هم هستند هر دو غروب می کنند، ولی غروب آفتاب زيبا و غروب عشق غم انگيز است.
ــ عشق های امروزی مثل چراغهای نئون می مانند، رنگارنگ و زيبا ولی کم نور!
ــ باغبان برای اينکه بهار را در گلخانه حس کند گل هميشه بهار در آنجا کاشت.
ــ برای اينکه دروغش از نگاهش خوانده نشود با نگاه به زير حرف می زد!
ــ ابر غمگين باران و ابر خشمگين تگرگ فرو می ريزد!
ــ تلخی حرفش را با لبخندی شيرين جبران می کرد.
ــ هر وقت تنها می شد به ميهمانی خيالش می رفت .
ــ در قلب انسان سنگدل بايد عشق را حک کرد!
ــ با گرمی نگاهش يخ لبخندم را ذوب کرد.
ــ گلهای باغ با آواز باد بهاری می رقصند.
شيندخت
۱۳۸۲ فروردین ۳۰, شنبه
كاريكلماتور شماره 141
ــ آشپز ناشي با چشيدن دست پختش از ترس صاحبخانه پا به فرار مي گذارد .
ــ در بن بستي گرفتار آمده ام كه راه بازگشت هم ندارم .
ــ ماهي و آب به يك اندازه از تشنگي هراس دارند .
ــ ماهي جسد آب را با جان كندن به دوش مي كشد .
ــ به خاطر لبخند پس از گريستن اشك مي ريزم .
ــ وقتي نيستي چشم ديدن نگاهم را ندارم .
پرويز شاپور
ــ آشپز ناشي با چشيدن دست پختش از ترس صاحبخانه پا به فرار مي گذارد .
ــ در بن بستي گرفتار آمده ام كه راه بازگشت هم ندارم .
ــ ماهي و آب به يك اندازه از تشنگي هراس دارند .
ــ ماهي جسد آب را با جان كندن به دوش مي كشد .
ــ به خاطر لبخند پس از گريستن اشك مي ريزم .
ــ وقتي نيستي چشم ديدن نگاهم را ندارم .
پرويز شاپور
۱۳۸۲ فروردین ۲۶, سهشنبه
كاريكلماتور شماره 140
ــ گربه شجاع زير درخت انتظار پائين آمدن گربه ترسو را مي كشد .
ــ پرنده سحر خيز هنگام طلوع خورشيد پرواز گلرنگ مي كند .
ــ ابر ، سكوت شب را سرشار از نغمه سرايي باران مي كند .
ــ ناودانها شب باراني را با نغمه سرايي به صبح مي رسانند .
ــ فاصله بين دو باران را سكوت ناودان پر مي كند .
پرويز شاپور
ــ گربه شجاع زير درخت انتظار پائين آمدن گربه ترسو را مي كشد .
ــ پرنده سحر خيز هنگام طلوع خورشيد پرواز گلرنگ مي كند .
ــ ابر ، سكوت شب را سرشار از نغمه سرايي باران مي كند .
ــ ناودانها شب باراني را با نغمه سرايي به صبح مي رسانند .
ــ فاصله بين دو باران را سكوت ناودان پر مي كند .
پرويز شاپور
۱۳۸۲ فروردین ۲۳, شنبه
۱۳۸۲ فروردین ۱۹, سهشنبه
۱۳۸۲ فروردین ۱۷, یکشنبه
كاريكلماتور شماره 137
ــ پرنده محبوس براي در آغوش گرفتن آزادي به اندازه حاصل جمع ساعتها لحظه شماري مي كند .
ــ سيل لحظات گذران زندگي حاصل جمع عمرها را با خود مي برد.
ــ شب در آغوش خورشيد به روشني روز مي درخشد .
ــ باران سر خشكسالي را قطره قطره زير آب مي كند.
ــ بر مزار روزنه اميدم گل هميشه پاييز مي رويد .
پرويز شاپور
ــ پرنده محبوس براي در آغوش گرفتن آزادي به اندازه حاصل جمع ساعتها لحظه شماري مي كند .
ــ سيل لحظات گذران زندگي حاصل جمع عمرها را با خود مي برد.
ــ شب در آغوش خورشيد به روشني روز مي درخشد .
ــ باران سر خشكسالي را قطره قطره زير آب مي كند.
ــ بر مزار روزنه اميدم گل هميشه پاييز مي رويد .
پرويز شاپور
اشتراک در:
پستها (Atom)