۱۳۸۵ تیر ۱۷, شنبه

* آنقدر خيال بافتم كه تمام كلافهاي فكرم به لباس آرزويي در آمدند
...
كاش اندازه ام باشد

* وقتی چراغ خيالات روشن است يخ زندگي آب مي شود. چراغها را خاموش نمي كنم اما لامپ كم مصرف زده ام

* به اندازه هشت ماه مي ترسيدم به اندازه چهار هفته خسته بودم و به اندازه دو روز كار داشتم مهم نيست به اندازه يك ساعت خوشحالم

* حواسم را باد خيال برده است و كاغذهايم را باد پنكه
...
قلم اما محكم در دستم نشسته است از اين بادها نمي لرزد

* دارم ياد مي گيرم كه بعضي از خاطرات را تا كنم و در جيب كتم بگذارم اما كتي ندارم

کاریکلماتورها از فرزانه

شیندخت