۱۳۸۵ آبان ۱, دوشنبه

وقتی من حتی لیاقت ندارم محرم نگاهش باشم چگونه توقع دارم محرم رازش باشم.
از وقتی آخرین نگاهت را در ذهنم آرشیو کردم ، قلبم آلارم دلتنگی می دهد.
بعد از درد و دل کردن برای سیگار، او هم آتش گرفت و دود گریست.
اشکهای آسمان در برابر اشکهای من حرفی برای گفتن نداشتند.
امروز حتی سایه ام هم از من فرار کرد، امروز اینجا بارانی بود.
من با رویایت زندگی می کنم و رویا با من مدارا.

از وبلاگ حرفهای یک پنجاه و چهاری

شیندخت