۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

بدون عنوان

کاریکاتور پرویز شاپور- جواد علیزاده

کاریکلماتور شماره 174

وقتی پرنده را از قفس «منها» می کنم اشک شادی در چشمم «جمع» می شود.
در زمستان وقتی ساعتم تیک تاک می کند بخار از دهانش خارج می شود.
تا ضد یخ داخل کاسه سرم نریزم به قطب شمال فکر نمی کنم.
خلوت نخل نر و ماده را به هم نمی زنم.
پرویز شاپور

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

کاریکلماتور شماره 173

مگر ما از "گوسفندان" كمتريم كه فقط به اراده ي "چوپان" خود به هر طرف ميروند؟
گرگ" هيچگاه گوسفندهاي "خودي" را پاره پاره نميكند
با گرگ دنبه ميخوره، با چوپان گريه ميكنه !

۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

کاریکلماتور شماره 172

برای اینکه قطرات اشکم را با دانه های باران اشتباه نکنم در روز بارانی اشک نمی ریزم.
برای بادکنک میسر نیست «یک سوزن به خودش بزند یک جوالدوز به دیگری».
وقتی به ملاقات زمان می روم کلاهم را به عقربه ساعت می آویزم.
مگس برای عنکبوتی که تارش ته کشیده ، تره هم خورد نمی کند.
پرنده وقتی اسیر می شود فکرش پرواز می کند.
رنگین کمان فرسوده را دوباره رنگ خواهم کرد.
خنده ام وان اشک گرفت.
پرویز شاپور