۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

کاریکلماتور 216

عاشق جنگلی هستم که در هوای طوفانی آغوشش را به روی تک درختها می گشاید.
در آستانه در خروجی زندگی تاریخ مصرف عمرها سپری می شود .
شب برای اینکه تصویرش را در آیینه ببیند چراغ را خاموش می کند.
واپسین دم حیات وجه مشترک همه عمرهاست.

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

کاریکلماتور 215

دسته گلی به غمگینی بی تو بودن بر مزارت نثار می کنم.
عاقبت گذشته آینده ای برای خودش باقی نمی گذارد.
جنگل آرامگاه طوفان است.

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

کاریکلماتور 214

نون دیدم ، نون سنگک ، نون بربری ، نون لواش ، نون تافتون ... اما نون حلال ندیدم دست مردم!!
* گفتگوی رضا با رافت خان در زندان (فیلم جرم ، مسعود کیمیایی)