۱۳۸۱ خرداد ۷, سه‌شنبه

كاريكلماتور شماره 43

ــ درست است كه جنگ تمام شده ، اما بعضي ها آر پي چي شان را براي انبار مهمات شما آماده كرده اند .
ــ بعضي ها دستشان توي جيب خودشان مي رود و بعضي توي جيب ديگران .
ــ بدون اعتماد شايد ولي بدون اعتقاد زندگي به پشيزي نمي ارزد .
ــ اكثرا” همه چيز را باور دارند ، به جز من و شما را ....
ــ بعضي ها ، لهجه دارند و بعضي ها صراحت لهجه ....
”حميد شاد”



نشريه طنز و كاريكاتور
كاريكلماتور شماره 42

ــ آدم ميتونه از موج سواري حسابي لذت ببره ولي نميتونه روي امواج براي هميشه زندگي کنه .
ــ اي کاش مثل دم غروب بودي که حتي وقتي داشتي مي رفتي ، هوا گرم مي بود ...
ــ آدم بايد سياسي باشه ولي اسير سياست نشه .
ــ وقتي قلبم درد مي كند مطمئن هستم كه بازم لامپش شل شده .
ــ هرچقدرم که سعي بکنم ، آخرش اونايي که بيشتر از همه دوستشون دام ، بيشتر از همه اذيت مي شند!
احسان


.

۱۳۸۱ خرداد ۶, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 41

ــ هميشه بوی عطر به دستی که گلی به شما هديه ميکند مي ماند .
ــ از پنجره زندان دو نفر خارج زندان را می نگريستند , يکی گل و لای ديد و ديگری ستارگان فروزان !!
ــ از اينکه کفش نداشت نگران بود , تا اينکه مردی را در خيابان ديد که پا نداشت .
ــ ما مورچه هايی هستيم که بايد بار سرنوشت را با خود حمل کنيم .
ــ جاده های هموار هميشه بهترين راه نيستند .
”شيندخت”



.
كاريكلماتور شماره 40

ــ مرگ ، خط پايان زندگي و آغاز ‹ ماراتن › ديگري است
ــ مرگ دستي گلي است كه ‹ زندگي › براي ما به آب مي دهد .
ــ مرگ ، بي سر و صدا مي آيد ، شما بي جهت هياهو به راه مي اندازيد .
ــ زندگي را به شكل ديگري پيش ببريد ، نه به هر شكلي .....
”حميد شاد”



نشريه طنز و كاريكاتور

۱۳۸۱ خرداد ۵, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 39

ــ اگر هنوز نمرده ايد ، چيز زيادي از دست نداده ايد .
ــ آدمي در جستجوي معناي زندگي به مرگ مي رسد .
ــ مرگ يكبار مردن است نه يكباره مردن ...
ــ مرگ اولين گام براي آخرين راه حل است .
”حميد شاد”

زندگي داريم تا زندگي ! مرگ داريم تا مرگ ! زندگي داريم تا مرگ !!!
”اعظم عبدالوند”




نشريه طنز و كاريكاتور
كاريكلماتور شماره 38

ــ آدم با سبزي و صفا که دمخور باشد ، سبز مي شود .
ــ با گياه و درخت که دمخور باشد بارور مي شود، درخت مي شود.
ــ سبز که باشد آرام مي شود، آرامش مي دهد.
ــ درخت که باشد، ريشه مي دواند، قشنگ زندگي مي کند، قشنگ مي ميرد، چرا که؛ درختان ايستاده مي ميرند...
ــ كشاورز خاك مهربون رو نوازشش مي كنه تا بارور بشه و بعدا هم بزاد .
ــ من ، هيچکس را دوست ندارد مگر اينکه خلافش ثابت شود .
ــ من کابوس کم مي بينم ، ولي وقتي مي بينم بد مي بينم .
”صندوقخونه”


.

۱۳۸۱ خرداد ۴, شنبه

كاريكلماتور شماره 37

ــ يكي مي گفت : زندگي ، به يكبار مردنش مي ارزد .
ــ بدترين عواقب مرگ نيست ، روزمرگي است .
ــ مرگ ، اخر خط نيست ، آغاز بي خطي است .
ــ مرگ گره زدن دو دونياست .
”حميد شاد”

ــ مرگ را به خاطر اين دوست دارم كه تمام قوم و خويشاوندان دور هم جمع مي شوند .
ــ وقتي همسرم رانندگي مي كند من با مرگ دست و پنجه نرم مي كنم .
ــ نابينايان تنها كساني هستند كه مرگ را به چشم خود نمي بينند .
ــ ترمز زندگيم تا بريد به دره مرگ پرتاب شدم .
”ناصر زارعي”

طنزو كاريكاتور

۱۳۸۱ خرداد ۲, پنجشنبه

كاريكلماتور شماره 36

ــ قطره باراني كه در دريا مي افتد چه شنا بلد باشد و چه نباشد غرق مي شود .
ــ اگر باران بودم فقط روي سر كساني كه چتر دارند مي باريدم .
ــ افكارم ترك تابعيت مغزم را كردند .
ــ قطره باران هديه آسماني است .
ــ افكارم را سمپاشي ميكنم .
”پرويز شاپور”


.

۱۳۸۱ خرداد ۱, چهارشنبه

كاريكلماتور شماره 35

ــ انگشت شهاب نمي تواند ستاره فراري را نشان خورشيد بدهد .
ــ صداي پاي عابر شبگرد ، آسمان سكوت را پر ستاره مي كند .
ــ نسيم بهاري هم نمي تواند پرچم نيمه افراشته قلبم را به اهتزاز در آورد .
ــ سرچشمه تشنه سر در پي رودخانه مي گذارد .
ــ آب تشنه خودش را مي نوشد .
”پرويز شاپور”

ــ اميد به زندگی , گياهی نيست که به سادگی از دل کسی ريشه کن بشه .
ــ دونه های بارون برای سبز کردن بذر اميد توی دل من فرستاده شده .
ــ در شهر عشق هيچ کوچه ای بن بست نيست .
بابا و دخترش



.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 34

ــ بهار ، دست روي دست نمي گذارد ، به آب و آتش مي زند تا ‹ گل › بشكفد .
ــ وقتي از زندگي حرف مي زنيد ، مرگ را ناديده نگيريد .
ــ بدترين عواقب مرگ نيست ، روز مرگي است .
ــ لطف مردن در بهار ، شكفتن است .
”حميد شاد”


.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۲۸, شنبه

كاريكلماتور شماره 33

ــ‌ با يك دست آب حيات مي نوشم و با دست ديگر ماشه اسلحه اي كه روي مغزم گذاشته ام مي كشم .
ــ عزرائيل آنچنان به من نزديك بود كه وقتي به قصد خودكشي ماشه اسلحه را چكاندم همزمان جان سپرديم .
ــ با دسته گل به عيادت هزار دستاني رفتم كه خار پايش را مجروح كرده بود .
ــ روحم براي پرواز به آسمان پيله جسمم را سوراخ كرد .
ــ ساز شكسته را در دستگاه سكوت كوك مي كنم .
ــ به عيادت گل پژمرده شتافتم
”پرويز شاپور”



.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

كاريكلماتور شماره 32

ــ هميشه زندگي با عقربه ساعت جلو نمي ره گذر عمر رو به گردن عقرب ها نندازيم
ــ اگر به حرف مفت پول ميدادن من الان 21 برابر بيل گيتس پول داشتم
ــ براي آدم بزرگ شدن اجباريه ولي رشد كردن چيزييه كاملا اختياري
ــ بجز يكيش همشو خودم گفتم.اونايي كه بيمزس رو خودم در اوردم
ــ گربه موش رو گرفته بود و دنبال تاريخ مصرفش ميگشت
ــ وقتي كبريت رو كشيدم شنيدم كه داد زد سوختم
ــ يك كف دست صدا نداره
”جفنگ”


.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

كاريكلماتور شماره 31

شباهت انسان به سيب :
ــ سقوط ، سرنوشت سيب هايي است كه به درخت سنگيني مي كنند .
ــ درخت سيبي كه شاخه هاي پرباري داشته باشد ، باعث نابودي خود مي شود .
ــ شاخه درخت سيب ، به خاطر سنگيني ميوه هاي خود مي شكند .
ــ سيب به درخت چسبيده به فرضيه نيوتون دهن كجي مي كند .
ــ كرم سيبها ، از درون خود آنهاست .
ــ سيبها مي گويند : از ماست كه بر ماست .
”دكتر محمد رضا پوريان”



.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 30

ــ اي كاش گل سرخ مي توانست در فصل پائيز صورتش را با سيلي سرخ نگه دارد .
ــ اي كاش جاده متروك مي توانست صداي پاي گذشتگان را نشخوار كند .
ــ صداي پايت تشويق به گام برداشتنم مي كند .
ــ گوش سنگين فرياد را نجوا مي شنود .
”پرويز شاپور”

ــ يكي مي گفت : همه اش تقصير اين عقربه هاي ساعته و گرنه عمر ما به اين كوتاهي نبود .
ــ زمان را به كشتن مي دهد ، زمانه را چه عرض كنم .
ــ دنيا ، با همه بزرگيش ، فقط يك دنياست....
”حميدشاد”

ــ فقر رنگ واكس است .
”آسمان آبي”


.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

كاريكلماتور شماره 29

ــ اگر ستارگان مثل قطرات باران با هم يك بشوند آسمان آبي غرق در درياي نور مي شود .
ــ خورشيد با هر گامي كه برمي دارد از مجموع روزها يكي كاسته مي شود .
ــ روزها يكي پس از ديگري در آغوش خورشيد امروز مي شوند .
ــ هر گامي كه برمي دارم صداي پاي ترا برايم به ارمغان مي آورد .
ــ در لحظه ديدار پيمانه چشمم را لبريز از نگاه مي كنم .
ــ ديدنت پيمانه چشمم را لبريز از اشك شوق مي كند .
”پرويز شاپور”

ــ خداوند آزادی را به مردمی ارزانی می دارد که بدان عشق می ورزند .
ــ فردا را دوست دارم. چون «طعمی» دارد که هنوز نچشيده ام .
ــ ديروز را هم دوست دارم. چون «طعم» آن هرچه که بوده، اگر خوب و شيرين، پر از يادها است و اگر تلخ و بد اکنون چندان برجای نيست و تنها يک ياد گنگ است .
ــ امروز را می پرستم. چون امروز همه زندگی من است .
ــ‌ برای خودم هم نوشتم تا یادم باشد که من هستم .
”آسمان های تاريک”


.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

كاريكلماتور شماره 28

ــ آفتاب و باران در كافه ترياري ‹ رنگين كمان › وعده ملاقات گذاشتند .
ــ اي كاش مي توانستم پرواز نامرئي افكار پرنده آسماني را ببينم .
ــ در محل ديدار ، در زير آوار لحظات انتظار مدفون شدم .
ــ رد پاي واژه ها را داخل سيم تلفن پيگيري ميكنم .
ــ گام برداشتن از تو شنيدن صداي پا از من ...
”پرويز شاپور”

ــ روزگار غريبي است ، يكي آب پاش گلاب دارد و يكي با گلاب پاش آب هم ندارد .
ــ شعار من در زندگي اين است : نه عشق و نه آفتاب چون هر دو غروب مي كنند .
ــ دريا براي صرفه جويي در مصرف آب موج كمتري مي فرستد .
ــ آنقدر نازك نارجي بود كه با گاز فندك خودكشي كرد .
”شيندخت”


.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 27

ــ حاصل جمع كو هها هم نمي تواند در مقابل لحظات گذران زندگي ايستادگي كند .
ــ حاصل جمع دست ها مي تواند كره خاكي را از روي زمين بلند كنـد .
ــ حاصل جمع پاها ، مطمئن ترين وسيله براي رسيدن به مقصد است .
ــ حاصل جمع عمر ها به لحظات گذران زندگي قابل تقسيم است .
ــ حاصل جمع سكوتها را به شنيدن فرياد دعوت مي كنم .
ــ با حاصل جمع تنهائي ها وعده ديدار دارم .
”پرويز شاپور”


.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 26

ــ به عقيده گربه خوشمزه ترين ميوه درخت پرنده است .
ــ اگر مرگ نباشد تعداد خودكشي سر به فلك مي زند .
ــ زندگي بدون آب از گلوي ماهي پائين نمي رود .
ــ آينه يك تنه در مقابل همه ايستادگي مي كند .
ــ گوش خسته عاشق خداحافظي است .
ــ پرنده گربه را سر به هوا مي كند .
ــ آرزوي نداشته بر باد نمي رود .
”پرويز شاپور”


.

۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۴, شنبه

كاريكلماتور شماره 25

ــ پرنده غمگين آوازي مي خواند كه شكوفه شاداب بهاري به ياد گل پرپر شده مي افتد .
ــ با دسته گلي به شادابي حاصل جمع شكوفه هاي بهاري به استقبالت مي شتابم .
ــ قطره باران در مركز دايره اي كه روي آب ترسيم ميكند ناپديد مي شود .
ــ مطالعه د رگورستان احتياج به ورق زدن سنگ قبرها ندارد .
ــ درخت از نردبان چوبي ساخته نشده بالا مي رود .
ــ قطرات باران در آغوش هم آب مي شوند .
”پرويز شاپور”


.