۱۳۸۱ مهر ۸, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 96

ــ در اكثر جوامع ، بعضي ها رديف ند و بعضي را رديف مي كنند .
ــ تنهايي واسه فكر كردنه ، نه واسه زندگي كردن ...
ــ آنها كه سر ندارند از كله شدن باكي ندارند .
ــ عشق ،‌فنا شدن نيست ، فدا شدن است .
ــ ديروز رفته كه فردا بيايد ، حالا كجاست ؟
حميد شاد
نشريه طنزوكاريكاتور

۱۳۸۱ مهر ۶, شنبه

كاريكلماتور شماره 95

ــ بعضي ها ، يراي اينكه آفتابي نشوند ، خودشان را گم مي كنند و بعضي خودشان را گم مي كنند كه آفتابي نشوند .
ــ عينك تان ايرادي ندارد ، سعي كنيد نگاه تان را عوض كنيد .
ــ ممكن است همه چيز رو به پايان باشد ولي آدمي هيچ پاياني را تمي شناسد .
ــ اكثرا” براي اينكه شخصيتشان نمره بياورد تقلب مي كنند ، شما چطور ؟
ــ احمق كسي است براي براي رد گم كردن روي برف راه برود .
حميد شاد
نشريه طنزوكاريكاتور

۱۳۸۱ مهر ۱, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 94

ــ از وقتي شنيدم زندگي چشم به هم زدني است ديگه پلك نمي زنم .
ــ در جوامعي كه فرداي ما ديروز آنهاست ، وضع به همين منوال است . البته با يك روز تفاوت .
ــ درست است كه آدمي تا بالاي دار هم مي رود ، ولي در زندگي هيچ چيز پايدار نيست .
ــ صدايش را مي توان خواباند ، سعي كنيد تقش در نيايد .
ــ براي پايان دادن ، به آغاز نيازي نيست .
حميد شاد
نشريه طنزوكاريكاتور

۱۳۸۱ شهریور ۳۱, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 93

ــ آدم ها عشق را قطره قطره به دست مي آورند و دريا دريا به هدر مي دهند .
ــ زندگي يك معادله چند مجهولي است كه تنها جواب معين آن مرگ است .
ــ محبت تنها چيزي است كه در مصرف آن نبايد صرفه جويي شود .
ــ كله گنده ترين آدمهاي روي زمين ، بچه ها هستند .
ــ مرگ لغتي است كه در فرهنگ اشك معني مي شود .
ــ وقتي آب دريا خشكيد ، اشكهايم را با او قسمت كردم .
ــ تنها كشيدني كه اعتياد نمي آورد ، نفس است .
سحر اشراقي

۱۳۸۱ شهریور ۲۵, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 92

ــ ابر براي صرفه جويي در مصرف آب باران را نم نم مي فرستد.
ــ آنقدر خسيس بود كه لبخندش را هم از ديگران دريغ مي كرد .
ــ هيچ راهي مطمئن تر از لبخند براي نزديكي آدمها به يكديگر وجود ندارد .
ــ آدم حسود به سايه خودش هم حسادت مي كند .
ــ آنقدر نگاهش تيز بود ‚ از آن به جاي چاقو استفاده مي كرد.
ــ آنچه كه آفتاب زندگيمان را ابري مي كند‚ روزمرگي است
شيندخت

۱۳۸۱ شهریور ۲۳, شنبه

كاريكلماتور شماره 91

ــ زندگي را چه عرض كنم ، ولي مرگ خيلي چيزها را عوض مي كند .
ــ مرگ و زندگي ، مثل ظاهر شدن و محو شدن يه رنگين كمونه .....
ــ بعضي ها خودشان را مي كشند تا مي ميرند و بعضي ديگران را
ــ يكي مي گفت : مرگ ، عقده همره كه بالاخره بايد خالي بشه
ــ زندگي ، مرگ را از هيچ كس و هيچ چيز دريغ نمي كند .
ــ زندگي يك راز است ، رازي كه مرگ آنرا افشا مي كند .
ــ مرگ ، شال و كلاه كردن زندگي است .
حميد شاد
طنز و كاريكاتور

۱۳۸۱ شهریور ۲۰, چهارشنبه

كاريكلماتور شماره 90

ــ يكي مي گفت : زندگي و مرگ مثل رنگين كمان مي ماند ،‌ابتدا و انتهايش بر كسي پيدا نيست .
ــ مرگ ، سايه به سايه من و شما در حركت است ، روزمرگي را چه عرض كنم .
ــ يكي مي گفت : زندگي حادثه ساز است كه بزرگترينش مرگ است .
ــ مرگ پايان همه چيز نيست ، آغاز خيلي چيزهاست .
ــ مرگ ، يخ بستن ابي است كه عمري روان بوده .
حميد شاد
طنز و كاريكاتور

۱۳۸۱ شهریور ۱۸, دوشنبه

كاريكلماتور شماره 89

ــ مي گفت اين روزها آدم را راحت مي شود خريد ، چيزي كه خريدنش سخت است گوشت و برنج و مرغ است .
ــ مي گفت براي اينكه آدم خوش بيني شوم ، احتياج دارم بيني ام را عمل كنم .
ــ به سادگي از كنار زندگي گذشت و همانقدر ساده هم درگذشت .
ــ موقعي كه كلمات ا زذهن نويسنده يررسز كرد ،خدا به داد كاغذ برسد .
ــ يك روز دو چشمش با هم قهر كردند و از آنروز به بعد بينوا لوچ شد .
ــ مترسك عروسكي كه زير خط فقر زندگي مي كند .
سحر اشراقي
طنز و كاريكاتور

۱۳۸۱ شهریور ۱۶, شنبه

كاريكلماتور شماره 88

ــ يكي مي گفت : چون از اين بدتر هم هست ، بگو از اين بهتر نمي شه ...
ــ معمولا” آنها كه به تنهايي پناه مي برند ، خيلي سرشان شلوغ است .
ــ گيرم كه بزرگ شده باشيم ولي هنوز هم كوچك شما هستيم .
ــ همه تشنه محبت اند و ما گرسنه يك قرص نان
ــ اكثرا” دو دلند و بعضي يك دل و يك زبن ...
حميد شاد

۱۳۸۱ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

كاريكلماتور شماره 87

ــ براي اينكه مرز بين رويا و واقعيت را گم نكند ، بينشان سيم خاردار كشيد .
ــ وقتي آسمان از زمين عكس مي گيرد مردم به فلاش دوربينش ‹‹ رعد ›› مي گويند .
ــ وقتي روز لباس شب مي پوشد ، شب صدايش مي كنند .
ــ در ليست حراج اجناس عتيقه نام عشق را هم ديدم .
ــ آنقدر ناز طرف را كشيد كه جوهر خودكارش تمام شد .
سحر اشراقي

۱۳۸۱ شهریور ۱۰, یکشنبه

كاريكلماتور شماره 86

ــ آب به اندازه اي زلال بود كه ماهي گرسنگي را در چشم گربه اي كه لب حوض كمين كرده بود به روشني روز مي ديد .
ــ اي كاش گربه نمي توانست از درختي كه پرنده روي شاخسارش آشيانه دارد بالا برود .
ــ سگ عاشق درختي است كه گربه نتواند از آن بالا برود .
ــ چهار فصل همزمان از مرحوم درخت پائين مي آيند .
ــ نگاه آدم سحرخيز سرشار از طلوع خورشيد است .
پرويز شاپور