كاريكلماتور شماره 107
ــ آب تشنگي را تحمل نمي كند .
ــ همسفر صداي پايم هستم .
ــ هر كس فرياد دل خودش را مي شنود .
ــ آزادي ساكن قفس ساخته نشده است .
ــ همراه آخرين صداي پايم به خانه باز مي گردم .
ــ پس از مرگ سرچشمه ، رودخانه ساكن خشكي مي شود .
پرويز شاپور
به یاد پرویز شاپور مبتکر کاریکلماتور ، تصویرگر موش ، گربه ، ماهی ، سنجاق قفلی ، چوب رختی و ...
۱۳۸۱ آذر ۳, یکشنبه
۱۳۸۱ آذر ۲, شنبه
کاريکلماتور شماره 106
* ماهی، زير باران دوش میگيرد.
* ماهی را هرگاه از آب بگيری، بالا و پايين میپرد.
* ماهی، تنها برای دوشگرفتن از آب بيرون میآيد.
* ماهی تنها جانوری است که بهراستی دل بهدريا میزند.
* ماهيهای آپارتماننشين، در تنگ آب زندگی میکنند.
* تنگ آب، آپارتمان ماهيهاست.
* ماهی، هيچگاه برای تعطيلات به کنار دريا نمیرود.
* شکم نهنگ، استخر شنای ماهيهای بازيگوش است.
يعقوب رشتچيان
* ماهی، زير باران دوش میگيرد.
* ماهی را هرگاه از آب بگيری، بالا و پايين میپرد.
* ماهی، تنها برای دوشگرفتن از آب بيرون میآيد.
* ماهی تنها جانوری است که بهراستی دل بهدريا میزند.
* ماهيهای آپارتماننشين، در تنگ آب زندگی میکنند.
* تنگ آب، آپارتمان ماهيهاست.
* ماهی، هيچگاه برای تعطيلات به کنار دريا نمیرود.
* شکم نهنگ، استخر شنای ماهيهای بازيگوش است.
يعقوب رشتچيان
۱۳۸۱ آبان ۲۶, یکشنبه
كاريكلماتور شماره 105
ــ وقتی آسمان دلم ابری ميشه , باران اشک از ديدگانم فرو ميريزه.
ــ برای اينکه خودش را بهتر بشناسد با عينک در آينه نگاه می کند.
ــ وقتی تاريخ مصرف عشق تمام شود زندگی خراب ميشود.
ــ زندگی را بايد از نظر عمق سنجيد نه از نظر طول.
ــ گلهای قالی با لگد شدن شاداب تر می شوند.
ــ آنقدر زندگيش شيرين شده بود که دلش را زد!
ــ شب روسياه بدی های روز است.
ــ مرگ "The End " فيلم زندگی است .
ــ زنبور عسل شيره کش ترين موجود است!
شيندخت
ــ وقتی آسمان دلم ابری ميشه , باران اشک از ديدگانم فرو ميريزه.
ــ برای اينکه خودش را بهتر بشناسد با عينک در آينه نگاه می کند.
ــ وقتی تاريخ مصرف عشق تمام شود زندگی خراب ميشود.
ــ زندگی را بايد از نظر عمق سنجيد نه از نظر طول.
ــ گلهای قالی با لگد شدن شاداب تر می شوند.
ــ آنقدر زندگيش شيرين شده بود که دلش را زد!
ــ شب روسياه بدی های روز است.
ــ مرگ "The End " فيلم زندگی است .
ــ زنبور عسل شيره کش ترين موجود است!
شيندخت
۱۳۸۱ آبان ۲۱, سهشنبه
كاريكلماتور شماره 104
ــ بعضي ها ، خودشان را نمي بينند و بعضي غير از خودشان را ...
ــ بعضي ها «يكه» مي خورند و بعضي تنها تنها ...
ــ آنها كه به دنبال آزادي مي دوند پهلوانند ، نه قهرمان ...
ــ بعضي ها ، ويرانه عشق اند و بعضي خراب معرفت ...
ــ بعضي ها ، در قيد حيات اند و بعضي در بند بند آن ...
حميد شاد
نشريه طنزوكاريكاتور
ــ بعضي ها ، خودشان را نمي بينند و بعضي غير از خودشان را ...
ــ بعضي ها «يكه» مي خورند و بعضي تنها تنها ...
ــ آنها كه به دنبال آزادي مي دوند پهلوانند ، نه قهرمان ...
ــ بعضي ها ، ويرانه عشق اند و بعضي خراب معرفت ...
ــ بعضي ها ، در قيد حيات اند و بعضي در بند بند آن ...
حميد شاد
نشريه طنزوكاريكاتور
۱۳۸۱ آبان ۱۹, یکشنبه
كاريكلماتور شماره 103
ــ موجودي يافت نمي شود كه «من » را بيشتر از تو،او،ما،شما،ايشان دوست نداشته باشد .
ــ آب در آبشار مي دود در رودخانه قدم مي زند در مرداب استراحت مي كند .
ــ با اينكه گلهاي قالي خار ندارند اغلب مردم با كفش روي آنها پا مي گذارند .
ــ خودكشي، جسد قاتل و مقتول را در آغوش هم به خاك مي سپارد .
ــ با چوب درختي كه برف كمرش را شكسته بود پارو ساختم .
ــ مقصد مسافر تنها ، پيدا كردن همسفر است .
پرويز شاپور
ــ موجودي يافت نمي شود كه «من » را بيشتر از تو،او،ما،شما،ايشان دوست نداشته باشد .
ــ آب در آبشار مي دود در رودخانه قدم مي زند در مرداب استراحت مي كند .
ــ با اينكه گلهاي قالي خار ندارند اغلب مردم با كفش روي آنها پا مي گذارند .
ــ خودكشي، جسد قاتل و مقتول را در آغوش هم به خاك مي سپارد .
ــ با چوب درختي كه برف كمرش را شكسته بود پارو ساختم .
ــ مقصد مسافر تنها ، پيدا كردن همسفر است .
پرويز شاپور
۱۳۸۱ آبان ۱۴, سهشنبه
كاريكلماتور شماره 102
ــ مرگ نقطه اي است كه دو خط موازي جسم و روح با هم برخورد مي كنند و در اين برخورد ، روح هميشه برنده و البته پرنده ! است .
ــ مرگ كنكوري است كه گرچه همه ما دوست داريم در آن قبول نشويم ! اما بالاخره روزي همه قبول مي شويم .
ــ جالبترين چيزي كه در عمرم ديده ام اين است كه روي يك سنگ قبر نوشته شده بود ؛ ورود ممنوع
ــ بعضي از زن و شوهرها خودشان به تيپ هم مي زنند و بعضي ها را روزگار مي زند به تيپ شان !
ــ از وقتي شنيدم زندگي چشم به هم زدني است ديگه پلك نمي زنم .
ــ در قبرستان همه جسم ها مرده اند و در غير قبرستان همه روح ها !
ــ بعضي از آدمها بزرگند و بعضي ها گنده !
ــ تاريخ مصرف قلب به اندازه يك عمر است !
ــ مرگ نقطه اي است كه دو خط موازي جسم و روح با هم برخورد مي كنند و در اين برخورد ، روح هميشه برنده و البته پرنده ! است .
ــ مرگ كنكوري است كه گرچه همه ما دوست داريم در آن قبول نشويم ! اما بالاخره روزي همه قبول مي شويم .
ــ جالبترين چيزي كه در عمرم ديده ام اين است كه روي يك سنگ قبر نوشته شده بود ؛ ورود ممنوع
ــ بعضي از زن و شوهرها خودشان به تيپ هم مي زنند و بعضي ها را روزگار مي زند به تيپ شان !
ــ از وقتي شنيدم زندگي چشم به هم زدني است ديگه پلك نمي زنم .
ــ در قبرستان همه جسم ها مرده اند و در غير قبرستان همه روح ها !
ــ بعضي از آدمها بزرگند و بعضي ها گنده !
ــ تاريخ مصرف قلب به اندازه يك عمر است !
اشتراک در:
پستها (Atom)