۱۳۸۵ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

قبرستان ترمينال مرده هاست.
دو آيينه از ديدن يکديگر نفرت دارند.
جهنم ساعت استراحتش را به بهشت مي رود.
پروانه براي اينکه نسوزد شمع را فوت کرد.
گياه توي گلدان شبها خواب باغچه را مي بيند.
سرفه هاي آدم دلشکسته، صدای خرده شيشه مي دهد.
.براي اينکه پير نشوي ، ساعتت را از کار بينداز.
براي آنکه نفهمد که نمي فهمد ، خودش را به نفهمي زد.
ماهي تنها جانوري است که به راستي دل به دريا مي زند.
بيکاري هم خودش کاري است، افسوس که مرخصي و تعطيلي ندارد.
گداي فرزانه اي گفته است : گدايي کن تا محتاج ديگران نشوي.
چه کسي گفته است که دو خط موازي به يکديگر نمي رسند؟ مگر آخرش را ديده است؟؟

کاریکلماتورها از مهدی ساعی

شیندخت

هیچ نظری موجود نیست: