۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

کاریکلماتور شماره 185

طنز، روی مردم را باز میکند.
درختان را میبرند تا سیل به آنها اصابت نکند.
آدم پرخور، صاحب سخن را تسلیم کرد.
تملق، گندستایی میکند، انتقاد، گندزدایی.
دوستی خر و خرسوار، ناشی از بیتمیزی خر است.
اگر مرگ نبود، جاده ی عمر به شکل دایره بود.
نویسنده ای که نوشته اش را خواننده نمیفهمد، اگر ننویسد، زودتر به مقصد میرسد.
مرگ، شایعه ی عمر جاودانه را تکذیب کرد.
توفان، درخت خشکیده را آسانتر میاندازد.
دستی که درختان جنگل را میبرد، ستونِ پنجم سیل است.
پدر سالار، کودکِ بی کودکی است.
در جنگ، بیش از کودکان، کودکی کشته میشود.
گوش پاییز، سنگینتر از آن است که صدای پای بهار را بشنود.
عدد 4 به نقطه ی نامعلومی چشم دوخته است.
عدد 8، هفتی است که بالانس زده.
خدا، پرواز را آفرید، انسان قفس را.
توهین و تملق در قاموسِ آینه نیست.
سکوت، هیچ سخنی را سانسور نمیکند.
قفس، خانه ی امن پرنده ی بی پرواز است.
زمان، معطل ساعت تنبل نمیماند.
پرندهای که با قفساش کنار آمده، احساس آزادی میکند.
جاده ی متروک و مسافرِ منزوی، همدیگر را پیدا میکنند.
ماهی ساده لوح، روی آب می آید تا از توجه گربه، تشکر کند.
ای کاش نبودنت را هم با خودت برده بودی!
آبشار، رودخانه ی عمودی است.
کابوس خشکسالی، صدای پای آب است.
راه راستی از تونل وحشت واقعی میگذرد.
قبرستان، جامعه ی بی طبقه ی همیشه ی تاریخ است.
مرگ، همه را لخت میکند.
سیل و مرداب، افراط و تفریط جریان آبند.
سگ گله، چنان هار شد؛ که گله به گرگ پناه برد.
تزویر نگذاشته که کارخانه ی طنز از بابت مواد اولیه در مضیقه باشد.
پرواز شکسته، خودش را به قفس معرفی کرد.
تبخیر تدریجی کودکی را، بزرگ شدن مینامیم.
آینه به تو میبالد.
سکوتِ جاده ی متروک، جاودانه نیست.
نه لاستیک ترکید، نه راننده خواب بود، جاده، جاخالی داد.
عمران صلاحی - ماهنامه ی گل آقا، شمارهی 151

هیچ نظری موجود نیست: