۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

کاریکلماتور 210

پائیز در حالی که ماسک بهار به چهره کشیده بود از درخت غرق شکوفه بالا می رفت.
برای اینکه ماهی را در غمم شریک کنم در تنگش اشک می ریزم .
گربه هنگام بالا رفتن از درخت به ریش قوه جاذبه زمین می خندد.
ظرافت قطره باران را بیشتر از عظمت دریا دوست دارم.

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

کاریکلماتور 209

حتی طولانی ترین شبها هم به خورشید می رسند
گلچهره

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

کاریکلماتور 208

آب به قدری کثیف بود که ماهی دنبال خودش می گشت.
خورشید حاصل جمع شب ها را در روز می گذراند.
هر لحظفه ، واپسین دم حیات خودش را به دوش می کشد.

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

کاریکلماتور 207

فاصله بین موش و گربه بستگی به زرنگی طرفین دارد.
ماهی در قفس آب با قطرات باران زندانی ملاقات می کند.
تنگ آب لبریز از آرزوهای دریایی ماهی است.

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

کاریکلماتور 206

به حال ابر عقیم اشک می ریزم که تن پوشش خشک تر از رختهای روی بند است.
گویی مجموعه رنگین کمانها در جشن بارور شدن ابر عقیم شرکت کرده بودند.
عمر جاودانه کفاف رسیدن به مقصد آخرت را نمی دهد.
مرگ درحاصل جمع واژسین دم حیات ها می زید.